وقتی که اولین بار شروع به نوشتن کردم کودکی نورس و سر به هوا بودم که چیزی از نوشتن و نویسندگی نمیدانستم و تنها تصویری که از نویسندگان در ذهن داشتم آدم هایی با ژست های مغرورانه و متفکرانه بود که اغلب مورد احترام مردم بودند.
اولین بار دقیقا کی بود؟
فکر میکنم چهارم دبستان بودم و روز وقوع آن واقعه روز اول مهر بود. به ما خبر دادند که معلمتان امروز کمی دیر تر می آید و به جای آن اقای (عین) زنگ اول با شما هنر کار خواهد کرد آرام بنشنید و شلوغ نکنید. نمیدانم در آن زمان آرام نشستیم یا نه اما چیزی که به خاطرم می آید این است که وقتی که اقای عین آمد گفت: میخواهیم امروز داستان بنویسیم پس دفتر هایتان را آماده کنید. بعد هم سخنرانی کرد در مورد اینکه همه میتوانند بنویسند و پول و استعداد در این رشته چندان مهم نیست و مابقی قضیه علم بهتر است یا ثروت.
بعد هم روی تخته با ماژیک چند موضوع نوشت که یکی از آن ها درمورد این بود که: اگر درختی به جای میوه،سکه های طلا میداد چه حرف هایی برای گفتن داشت؟
من آن موضوع ها را انتخاب نکردم و شروع کردم به نوشتن داستانی با موضوع خودم با موضوع آزاد
و آن وقت بود که آن اتفاق تازه در زندگیم رقم خورد.
موضوع ,نوشتن ,ها ,مورد ,جای ,آرام ,بود که ,با موضوع ,می آید ,به نوشتن ,بعد هم
درباره این سایت